موسيقي اصیل ايران را بايد از نظرگاه تاريخ به دورانهاي ساساني و قبل ازاسلام اين ملت انتقال داد. ولي اكنون به جز داستانهاي تاريخي و تحقيقات ايرانشناسان كه از آلات و ادوات موسيقيقبل از اسلام ياد كردهاند، زمينه و كتب مدون و رسالات تحقيقي مستند بر جاي نمانده است.
از تحقيقاتي كه كريستنسن مستشرق دانماركي در اينباره كرده ـ اين مطالب را ميخوانيم ـ آلاتموسيقي دورهي ساساني چنگ (رباب، آلتي شبيه به هارپ)، ناي (ني امروز يا موسيقار)، سنتور،بربط (تار)، طنبور، كمانچه، غژك (كه امروز نيز در نواحي جنوب شرقي و جنوبي ايران و درپاكستان غربي مينوازند و به آن قيچك ميگويند. بربط و چنگ به قول جمعي از مورخين وموسيقي شناسان از آلات مخترعه ايران قديم بوده است و گويند «حارث بنكلده» در دربار انوشيروان نواختن بربط را آموخته و بعد از مراجعت در مكه نشر داده است.
مؤلف كتاب «تاريخ ادبيات ايران» آقاي جلالالدين همائي استاد دانشگاه تهران در بخش مربوط به قبل از اسلام مينويسد: «در عهد ساسانيان موسيقي خيلي اهميت و اعتبار پيدا كرده بود بهحدي كه براي موسيقي وزير مخصوصي معين كرده بودند و اشخاص نامي از قبيل «باربد»،«نكيسا»، «بامشاد»، «رامتين» از موسيقي دانان اين دوره بودهاند. اردشير ساساني مردم و رجال سلطنت را به سه طبقه ممتاز كرده بود كه از آن جمله مطربان و رامشگران بودهاند و هر دسته درحضور او جايي معين داشتهاند. بهرامگور بيشتر متوجه عيش و طرب و موسيقي و ساز و آوازبوده و در زمان او موسيقيدانان بر همه مقدم بودهاند.
انوشيروان همان تقسيمي كه اردشير كرده بود برقرار ساخت. در زمان خسرو پرويز موسيقي در ايران خيلي ترقي كرده است و باربد از موسيقي دانان و نوازندگان عهد اوست. درباره همينپادشاه و نوازنده در داستانهاي شاهنامه و اساطير ايران نقل است: «خسرو پرويز اسب راهواري بنام شبديز داشته كه به غايت بر او دل بسته بوده است و ناگهان در حادثه شبديز دچاربيماري شده و ميميرد. هيچ يك از درباريان و وزراء پادشاه جرأت رساندن اين خبر را به خسروپرويز نداشتهاند تا آنكه دست به دامان باربد شده و او لحني و آهنگي ميپردازد بنام شبديز كه درموسيقي قديم ايران نام قطعهاي به خود گرفته و آن آهنگ را در مجلس شاه مينوازد و از تأثيرآن خسرو پرويز به فراست در مييابد كه شبديز اسب زيبا و گرانقدر او مرده است.» اين قطعهاكنون فراموش شده است.
گويند باربد براي هر روزي از هفته نوائي ساخته و اين نواهاي هفتگانه به نام (طرقالملوكيه ياهفت خسرواني) در كتب موسيقي و تاريخ اسلامي مشهور است و همچنين براي هر روزي از سي روز ماه آهنگي پرداخته بود كه به نام «سي لحن باربد» معروف است و براي 360 روزاوستائي (غير از خمسه مسترقه) 360 لحن ساخته بود. قسمتي از اسامي لحنها و نغمات وآوازهاي ايراني دوره ساسانيان در كتب موسيقي و ادب و لغت شعراي بعد از اسلام از قبيلنظامي و منوچهري آمده است و ما به نقل قسمتي از الحان قبل از اسلام ميپردازيم.
نوروزي، مهرگاني، ماخور (دستگاه ماهور امروز)، آپرين يا (آفرين). شبديز (كه بنا بر قولبسياري از مورخين بايد نوازنده معروف دربار ساساني در وصف مرگ اسب خسرو پرويزساخته و پرداخته باشد)، مشكدانه (از نديمههاي شيرين زن خسرو بوده و اين لحن منسوب به او است). خسرواني (امروز گوشهاي از دستگاه ماهور و بيات ترك است و در موسيقي كلاسيكامروز ايران نواخته ميشود. الفاظ آن نثر مسجع بوده و در مدح خسرو پرويز ساخته شدهاست.)، ماذرستاني (كه در وصف قهرماني به نام مازيار ساخته شده است.)، شيشم (يا ششمشايد مقصود از دستگاه ششم بوده است.) اورامن (نوعي از خوانندگي بوده مخصوصپارسيان و شعر آن به زبان پهلوي بوده است).
«صاحب المعجم» مينويسد: «كافه اهل عراق را به انشاء و انشاد ادبيات پهلوي مشعوف يافتم وهيچچيز در آنها آنطور اثر نميكند كه لحن اورامن و بيت پهلوي ـ زخمه رود و سماع خسروي».
بر بنياد نوشتههاي تاريخ نويسان بعد از اسلام مانند مسعودي (245 هجري) در كتاب التنبيه و الاشراف و در مروج الذهب ـ حمزه اصفهاني (350 تا 365 هجري) و ابن نديم در كتاب الفهرست از قول عبداله ابن مقفع (وفات 144 هجري) این گونه گفته شده است: «فارسيان داراي هفت كتابت بودند و از آن جمله است «دين دفتريه» كه با آن اوستا را مينويسند. دين دفتريه كه به آن «دين دبيره» نيز ميگفتند در حقيقت خط موسيقي آن ادوار بوده و با آن سرودهاي مذهبي نوشته ميشده است. در جزوه شماره دوم ايران كودهجناب ذبيحاله بهروز محقق ايراني نوشته است: «از چند قرن پيش از ميلاد در ايران و هند ـ ادعيهو سرودهاي مذهبي را با زمزمه يا آهنگ ميخواندند اين طرز خواندن را مردم اين دو كشور از پيشوايان دين خود با علاقمندي بسيار ميآموختند براي اينكه روشن شود كه اين خط مربوط به چه دوره از تاريخ اجتماعي ايران ميشود ضروري است توجهي به تاريخ ظهور زرتشت كه اين سرودها منسوب به اوست بيفكنيم.
در كتاب «مزديسني» تأليف كيخسرو شاهرخ ايراني صفحه 31 و 32 نوشته شده: «پليني كبير كهاز مورخين معروف يوناني و تقريباً معاصر ارسطو بوده ظهور زرتشت را چند هزار سال قبل ازموسي نوشته است. پلوتارك و چند تن ديگر از مورخان معتبر يوناني تقريباً همين قسم را تصديق كردهاند و ارسطو كه ساير مورخين يونان بعد از او تصديق به تاريخش نمودهاند تاريخ تعليمات زرتشت را 9600 سال قبل از مسيح نوشته است.» همين نويسنده در صفحه 69 كتاب خود نوشتهاست: «البته برخي از تاريخ نويسان با عقيده پليني موافق نيستند و معتقدند كه زرتشت در حدودچهار هزار سال قبل ظهور كرده است.» باز در همين كتاب ميخوانيم: «گاتهاي زرتشت به زبانينوشته شده است كه شباهت به زبان «سانسكريت» (زبان كلاسيك هندوستان است كه اززبانهاي هندو اروپائي و متعلق به دسته هندو ايراني است. كهنترين صورت آن زبان ودائي است كه سرودهاي ودا بدان نوشته شده و با زبانهاي ايران كهن، اوستائي و فارسي باستان بسيار نزديك است. در 400 سال قبل از ميلاد سانسكريت به عنوان زبان دري (درباري) و رسميبكار ميرفت. مشهورترين كتاب قصه كه به اين زبان نوشته شده كتاب «ميجنتنترا» است كه مأخذ اصلي قسمت عمده داستانهاي مندرج در كليله و دمنه است.)
پروفسور ميلر كه متخصص زبان سانسكريت ميباشد و ترجمهاي هم از گاتها بدست داده است،معتقد است كه تاريخ ظهور زرتشت هنوز هم متماديتر است. دكتر معين استاد دانشگاه تهراندر كتاب «مزديسينا» صفحه 69 ظهور زرتشت را چهار هزار سال پيش نوشته است. فردوسي بهاعتبار «نامه خسروان» (ظهور زرتشت را مقارن سلطنت شاه گشتاسب از شاهان سلسله كيانيدر شاهنامه ثبت كرده است.) بر بنياد مطالبي كه نقل شد به يك حساب در يازده هزار و پانصد وشصت و هشت سال و به حساب ديگر در چهار هزار سال پيش ـ ايرانيان با انواع موسيقي ازجمله موسيقي مذهبي آشنائي داشته و حتي خطي هم براي ثبت سرودهاي مذهبي در اختيارداشتهاند و همانطور كه در سطور قبلي اشاره گرديد در اثر پيكارها و فتنههاي پيدرپي اكثر آثارهنري ايران دچار آتشسوزيهاي هراسانگيز شد و كتابخانهها و گنجينههاي كهن اين ملت دستخوش هجوم قبائل وحشي قرار گرفت و اين سينههاي مردم بود كه رسوم و يادگارهايذيقيمت بشري را حفظ كرد و با دگرگونيهائي به آيندگان تحويل داد.
نام کاربری : | |
کلمه عبور : |